عزيز عمه  آٌقا سيد محمد حسين عزيز عمه آٌقا سيد محمد حسين ، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

عشق عمه وارد این دنیا ميشود.

بلاهایی که پسرعمه آروین سر من در میاره

من راحت واسه خودم خوابیده بودم که با صدای گریه ام مامانی منیر و مامان فاطمه اومدند سراغم پسرعمه ام آروین فکر کرده یک سال از من بزرگتره قدرتش هم زیادتره بذار بزرگ شم حالا میبینه  از فرصت استفاده کرد دید مامان منیر نیست مامان فاطمه هم نیست اومده بود پتو رو از روی من برداشت و من رو با دشکم کشیده بود به طرف لبه تخت کم مونده بود من رو بیاندازه زمین که مامانی ها به دادم رسیدند خداروشکر که گریه کردم وگرنه معلوم نبود این آقا آروین چه بلایی سرم در میاورد صبر کن بزرگ شم - آخه متاسفانه بابا روح الله خیلی لوپهاش رو کشیده گازش گرفته میخواد سر من خالی کنه- منم فعلا مظلوم ...
29 مهر 1392

محمد حسین به خانه مامانی منیر اومد

٢٦ مهر ماه بود که مامانی منیر و بابا کمال دلشون تنگ شده بود واسه محمدحسین و رفتند از کرج از خونه مادربزرگش (مادر مامان فاطمه ) آوردنش که عمه فائزه رفت دیدش خیلی عسل شده ماه شده قراره ببریمش عکاسی برای یک ماهگیش تازه اگه بدونید چه خوشگل با شیشه اش شیر میخورد- ...
29 مهر 1392

بدون عنوان

ای خدا چقدر باید به حرفهای این بابام گوش بدم بذار بدنیا بیام بعدا نصحیتم کن بابا روح الله دست بردار تو رو خدا گازم نگیری فقط کوچولو بوسم کن خوب ...
20 مهر 1392

کنترل کردن بابا روح الله

لازم به توضیح است که این بابای ما همه نوه های مامانی منیر رو گاز می گرفته و لپهاشون رو می کشیده در واقع می کنده حالا همه عمه ها و شوهرعمه ها می خوان سر من خالیش کنن تازه اینجا هم که می بینید خیلی خودش رو کنترل کرده که لوپهای من رو نکنده- خیلی باید مراقب باشم ...
20 مهر 1392

گرسنگی آقا محمد حسین

اینجا هم دهنم رو باز کردم بابا بفهمید دیگه من گشنمه شیر می خوام ای خدا من شیر می خوام  حتما باید مثل بقیه بچه ها پسرعمه ام آروین جیغ بزنم داد و بیداد کنم بفهمید من گشنمه دهنم رو ببینید ...
20 مهر 1392

مهموني به مناسبت بدنيا اومدنم

امروز با اجازتون 15 روزه شدم و يك دنيا عشق به تمام خانواده حسيني ها و اميري فرد دادم امروز خوش تيپ كردم كه عمه هام بيان منو ببينن راستي بابا روح الله و مامان فاطمه برام مهموني گرفتند و دو نوع شام هم كباب كوبيده هم جوجه كباب دادند با كلي نوشيدني تازه تولد عمه فائزه هم بود كيك هم خوردن به من كه چيزي ندادن چرا جاتون خالي من كلي شير خوردم آخه خوش تيپ كرده بودم نمي تونستم كباب بخورم لباسم كثيف ميشد. خسته شده بودم بابا - همش اين عمه بغلم مي كرد اون عمه بغلم ميكرد چقدر باهام عكس مياندازيد خسته شدم  تازه كلي هم كادو گرفتم عمه فاطمه و عمه ندا و عمه سميه بهم يكي يك دونه سكه يك گرمي دادند عمه فائزه بهم يك ربع سكه داد ماماني منير و بابا كمال و خاله...
20 مهر 1392

بدون عنوان

عشق عمه خيلي آرومه حتي وقتي ماماني منير بردش حموم اصلا صداش در نيومد فقط زماني كه آب توي سرش ريختن دو تا اونگ اونگ كوچولو كرد و ساكت شد - ميخواد به ماماني فاطمه بگه اگه گريه كردم بدون خيلي گشنمه ولله من خيلي صبورم اين گل واسه مامان و بابا كه خيلي زحمتم رو كشيدن تازه كلي هم استرس داشتند مطمئنم بزرگ شدم دكتر شدم جبران مي كنم تازه مثل پسر عمه آروين هم جيغ  جيغ نمي كنم اينا هم عمه هام هستند ببينيدشون ...
20 مهر 1392